ارتباط افراد با کودک درونشان چگونه است ؟؟؟
کودک درون از مباحث پیچیده روانشناسی است که مرتبط با احساسات انسان است.
فردی که کودک درونش فعال است شاد و سرزنده است و بهتر می تواند از زندگی لذت ببرد.
بی توجهی به کودک درون باعث افسرده شدن فرد شود به طوری که نتواند لذت کافی را از زندگی ببرد.
همچنین مسائل روحی روانی برای او ایجاد می شود.
انواع تعاملاتی که افراد با کودک، بالغ و والد خود ایجاد میکنند:
بالغ – بالغ
در اين رابطه هم ما و هم طرف مقابلمان منطقي هستيم و
همه چيز مطابق منطق پيش ميرود و عاطفه دخالتي در رابطه ندارد.
مثلا وقتي كه ما با استادمان در مورد يك مفهوم آماري حرف ميزنيم،
این نوع ارتباط را ایجاد کردهایم. اینجا همان جایی است که ما یاد گرفتهایم
اوقاتی در زندگی هست که پدر و مادر باید کار را جلو ببرند و
ما میدانیم با کودکانه رفتار کردن کاری پیش نمیرود .
والد – کودک
تا اینجا هر دو طرف بخشهای مشابه شخصیتشان را وسط میگذاشتند.
اما کار آنجایی سخت میشود که یک نفر یک بخش از شخصیتاش و
دیگری یک بخش دیگر را به میدان میآورد.
در رابطه والد – کودک، یک طرف رابطه، نقش پدر و مادر را بازی میکند و
نفر دیگر در لاک کودکیاش فرو میرود.
این تجربه را داشتهاید که هرچه سعی میکنید با منطق با دیگری رفتار کنید؛
اما او همچنان با به اصطلاح بچهبازی شما را عصبی میکند و در آخر با کلافگی بحث را رها میکنید.
در بدترین حالت (متاسفانه رایجترین حالت) والد جنبه سختگیرش را به میان میآورد و مدام امر و نهی میکند.
در این جور موقعیتها اگر طرف رو به رو کودک سازگار باشد مدام میگوید
«چشم، چشم، شما درست میفرمايید» و اگر کودک ناسازگار باشد
با قشرق سعی در به کرسی نشاندن حرف خودش دارد و طرف مقابل را بیشتر کلافه میکند.
چرا که احساس میکند باید به هر طریقی به خواسته اش برسد.
اما رابطه والد – کودک همیشه اینقدر هم وحشتناک نیست؛
کافی است که والد جنبه حمایتگرش را وارد کند و (کودک) طرف مقابل، خودش را لوس کند.
در این حالت چیزی شکل میگیرد که (اریک برن) اسمش را گذاشته (نوازش) و معتقد است
که همه ما آدمها به نوازشکردن و نوازششدن احتیاج داریم.
بالغ – والد
این رابطه هم خیلی رایج است؛ یعنی وقتی یک طرف دارد
با منطق رفتار میکند یا حرف میزند اما طرف مقابل شروع میکند
به انتقادهای سختگیرانه، امر و نهی کردن یا دستور دادن.
مثلا تصور کنید یک نفر دارد سخنرانی میکند که یکدفعه یک نفر
از وسط جمع شروع میکند به بلند بلند انتقادکردن از سخنران.
والد – والد
در ارتباط والد – والد هر دو طرف رابطه میخواهند ژست یک بزرگسال همه چیز دان را بگیرند.
اگر والد حمایت کنندهمان وسط باشد، مثالش میشود حرف زدن درمورد آب و هوا و تایید همدیگر؛
اما اگر والد کنترلکننده به میان بیاید آن وقت است که دعوا شروع میشود و
هر کس میخواهد حرفهای خودش را به کرسی بنشاند.
درمان کودک درون آسیب دیده
شفای کودک درون به این معنا نیست که مانند کودکان رفتار کنیم
بلکه در آن یاد می گیریم با بخش کودکانه درون و با احساساتمان به خوبی ارتباط برقرار کنیم.
کودک درونتان را بپذیرید
برای این که آسیب های کودک درونتان را شفا بدهید آن را بپذیرید.
به رسمیت شناختن کودک درون باعث می شود رفتار و طرز فکر شما رفته رفته عوض شده و
به احساسات خود بیشتر اهمیت دهید.
با کودک درون همدردی کنید
با این که زمان زیادی از اتفاق آسیب زا گذشته است باز هم اثر آن در روح شما باقی مانده است.
کودک درونتان آزرده است. باید با خود مهربان باشید و با شفقت و دلسوزی با خود رفتار کنید؛
مانند وقتی که به یک کودک مهربانی می کنید.
در این حالت خود را قضاوت نکنید به خود مانند یک کودک نگاه کنید.
یک درمانگر می تواند در این مورد به شما کمک کند.
بازی کنید
شما در هنگام بازی می توانید با کودک درونتان ارتباط بیشتری برقرار کنید.
بازی های را پیدا کنید در هنگام کودکی دوست داشتید.
با این کار شور و شوق به سراغ شما خواهد آمد.
با او صحبت کنید
صحبت با کودک درون توصیه درمانگران زیادی است.
شما می توانید با او حرف بزنید یا به او نامه بنویسید.
شما می توانید در جلوی آینه بایستید و با کودک درون
در مورد احساستان در مورد گذشته صحبت کنید.
مخاطب شما کودکی شما است.
در اتاق درمان نیز می توانید در حضور مشاور با کودک درونتان صحبت کنید.
مشاور به شما یاد می دهد چگونه با کودک درونتان صحبت کنید
به او عشق بورزید
همانند یک مادر که عاشق کودک خود است شما باید به کودک درونتان توجه کنید،
نیازهای او را برآورده کنید و به او عشق بورزید.
یک درمانگر باتجربه به شما تکنیک های این کار را یاد می دهد.
مراقبت از کودک درون
شما باید از کودک درونتان مراقبت کنید.
برای این کار می توانید از یک روانشناس کمک بگیرید.
کمک تخصصی می تواند به شما در مراقبت از کودک درون و شفای زخم های آن یاری برساند.
دیدگاهتان را بنویسید