ازکودک درون چه میدانید ؟؟؟چند مدل کودک درون داریم ؟؟؟
کودک درون بخشی از وجود ماست که گاهی ناسازگار میشود و
زمانی دیگر دوست دارد بپرد، بازی کند، شوخی کند، بخندد یا حتی گریه کند و
دست به کارهایی بزند که شاید هیچ منطقی دور برش نباشد.
کودک درون، کودکی است که در درون همه ما وجود دارد.
این کودک به ما انرژی و نیرو میدهد و نشاط و شادابی و سرزندگی هر انسانی به کودک درونش وابسته است.
احساسات ما به کودک درون ما گره خورده و قدرت تخیل و غرایز ما در پیوند با اوست.
با کودک درون خود احساسات و عواطف خود را میتوانیم به جریان بیندازیم،
به راحتی بخندیم، به راحتی گریه کنیم و به راحتی بازی کنیم.
فرزند درونیتان بخشی از شخصیت شماست که هنوز هم مانند
کودک واکنش نشان می دهد و احساس می کند.
آیا همه کودک درون دارند؟
همه با فرزند درون خود در تماس نیستند.
اغلب، زمانی به کودک درونمان توجه می کنیم که با مشکلی
مواجه می شویم که ریشه در کودک زخمی درونمان دارد.
حتی اگر کودک درونتان شاد و سالم باشد، بخشی از شما به زندگی همان طوری
واکنش نشان می دهد که یک کودک رفتار می کند. همه این طور هستند.
چالش این است که این بخش از شخصیتتان را بشناسید و با آن در ارتباط شوید.
کودک درون آسیب دیده
اگر روان فرد در کودکی های آسیب دیده و دچار زخم هایی شده باشد،
والدین نیز از آن غفلت کرده و برای بهبودی زخم هایش اقدام نکنند،
این آسیب در روح او جا خوش کرده و به بزرگسالی انتقال می یابد.
چگونه به کودک درون آسیب وارد می شود؟
ممکن است در کودکی برای فرد اتفاقات ناخوشایندی بیوفتد،
اما اگر پس از آن کودک درمان نشود، احساسات باورها و شخصیتش آسیب می بیند.
آشنایی با کودک درون
اریک برن اولین روانشناسی بود که در جلسات مشاوره با مراجعینش متوجه شد
درون همه افراد سه بخش کودک، والد و بالغ وجود دارد.
آن بخش از وجود ماست که باعث میشود به شیوهای کودکانه یا کودکوار رفتار کنیم.
همچنین کودک درون یکی از بخشهایِ وجودمان است که وقتی به دوران پختگی و بلوغ میرسیم
جامعه از ما می خواهد که آن را پشت سر گذاشته و رها کنیم؛
اما نادیده گرفتن این بخش وجودی منجر به تجربه یک زندگی خشک و غیر خلاقانه میشود.
روانشناسان معتقدند افراد با بازیابی بخش کودک درون در حقیقت میتوانند
تعادل را بین بخشهای مختلف روان خود برقرار کنند.
بیشتر اختلالات اضطرابی، افسردگی و الگوهای ارتباطگیری آسیبزا،
به بخش والد سختگیر روان مربوط است.
والد سختگیر با سرکوب بخش کودک درون که منشا بسیاری از اتفاقات و
هیجانات است باعث عدم انعطاف پذیری روان میشود.
انواع کودک درون چیست؟
3 نوع وجود دارد.
طبیعی، سازگار و پرخاشگر که در ادامه آن را شرح خواهیم داد.
کودک درون طبیعی
طبیعی کودکی است که در دوران کودکی، ناکامی بهینه داشته است.
ناکامی بهینه به این معناست که در دو سال اول، والد در دسترس او بوده است.
والدی که پاسخگو بوده است و زمانی که کودک به او نیاز داشته است
به او مطابق نیازش پاسخ داده است.
کودک از سمت والد طرد نشده است.
در حدود سه سالگی کودک با توجه به خاطرات آرام بخشی که از مادر داشته است،
میتواند نبود مادر را به صورت موقتی دوام بیاورد.
یادتان باشد که کودک طبیعی شاد، سرحال و بشاش است و
هیجانات منفی خود را به شکل سالم بروز میدهد.
کودک درون سازگار
اما سازگار خیلی هم خوب نیست چون که کاملا تحت تاثیر والد است؛
یعنی نوعی از کودکی کردن که والدین و دیگران فرد را دوست دارند؛
اما این دوست داشتن پیششرط دارد و آن پیششرط این است که
کاملا تحت کنترل دیگران باشد و مطابق ارزش ها و قوانین آنها زندگی کند.
کودک سازگار در حال انجام چیزی است که والدینش و جانشینان والدین
در اجتماع (از معلم گرفته تا همسر) دیکته کرده اند.
تنها هدف کودک سازگار کسب رضایت و تائید دیگران است.
این افراد در بزرگسالی به دلیل فرو خوردن خشم و غم دچار بیماریهای جسمی و یا عصبی میشوند.
خیلی از افراد ممکن است که احساساتشان را به صورت برعکس نشان دهند
یا اصلا نشان ندهند و یا آنها را پنهان کنند و این باعث شود
سازگاری با دیگران و ناسازگاری با خود را تجربه کنند.
کودک درون سازگار کاملا طبق قوانین جلو میرود.
با قاشق غذا خوردن، سلام کردن، به تنهایی دستشویی رفتن، احترام به حقوق دیگران و …
از خوبیهای وجود کودک درون سازگار است و ما به آن نیاز داریم.
اما نباید آن را از تعادل خارج کنیم.
از طرفی سازگاری طولانی مدت میتواند به انفجار خشم هم منجر شود
که این رفتار انفجاری باعث کودک درون پرخاشگر، لجباز یا طغیانگر میشود.
کودک درون پرخاشگر
این کودک زمانی شکل میگیرد که افراد در بچگی متوجه میشوند که
یک جاهایی هم میتوانند با لجبازی و جیغ زدن به خواستههایشان برسند؛
اما خشم کودک پرخاشگر بیشتر جنبه تخلیه دارد.
چون کودک درون به صورت کلی در موضع قدرت نیست و
در موقعیتهایی با فریاد و رفتار خشن در مدرسه، خانه، مهمانی بر علیه قوانینی که
به تصور او ناعادلانه است، حرص و عصبانیتش را خالی میکند.
کودک پرخاشگر بر عکس کودک سازگار به خاطر فشار والدین سعی میکند
دقیقا کاری را انجام دهد که به آن گفتند انجام نده و نکن و تا آن جایی که میتواند
تمام انرژی خودش را میگذارد تا برعکس آن چه گفته شده عمل کند.
و اما کودک پرخاشگر در روابط بزرگسالان بیشتر زمانی دیده میشود که
یک طرف رابطه با منطقاش حرف میزند و میخواهد تصمیمات منطقی بگیرد؛
اما طرف مقابل میخواهد قضیه را با عاطفی کردن، گریهکردن، لوسبازي و نازکردن،
بازی را به نفع خودش تمام کند و زمانی که جواب نمیگیرد
کودک پرخاشگر را نشان می دهند این افراد در الگوهای ارتباطگیری کودکی خود یاد گرفتهاند
که اگر قشقرق به پا کنند میتوانند به نتیجه دلخواه خود برسند.
این بزرگسالان همان کودکان لوس دیروز هستند که امروز سنشان بالا رفته است.
دیدگاهتان را بنویسید